امام صادق (علیه السلام) فرمودند: هنگامی که کسی را دوست میداری، او را از این محبت آگاه کن، زیرا این کار، دوستی بین شما را محکم تر می کند. (کافی ، ج 2 ، ص 644 ، حدیث 2)
نسبت دین و محبت
از نظر اسلام می توان به روایت امام باقر (علیه السلام) استناد کنیم که «هل الدین الا الحب» آیا دین جز محبت است؟ و می توان آغازگر قرآن یعنی «بسم الله الرحمن الرحیم» را در سوره فاتحة الکتاب دلیل این قرار دهیم که در اسلام همه چیز با رحمانیت و رحیمیت شروع می شود.
ما در بسیاری از عبارات دینی این را داریم که رحمت خداوند نسبت به همه هستی عام و گسترده است؛ «رحمتی وسعت کل شیی» رحمت من همه چیز را فراگرفته است؛ در دین به ما می آموزند که همه هستی مخلوق خداست، پس همه هستی و مخلوقات خدا ارزشمند می شوند و وقتی چیزی ارزشمند شد ما می توانیم بدان احترام کنیم و نسبت به آن محبت داشته باشیم و اگر همه چیز از آن خدای رحمان دیده شد؛ همه چیز رحمانی و رحیمی و با مهربانی آغاز و پایان می گیرد.
ادامه مطلبابوبصیر گفت: بعد از در گذشت حضرت صادق - علیه السّلام- پیش ام حمیده رفتم تا او را در این مصیبت تسلیت بگویم. تا چمشمش به من افتاد شروع به گریه کرد من نیز از حال او به گریه افتادم آنگاه گفت: ابا محمد، اگر حضرت صادق - علیه السّلام- را هنگام مرگ مشاهده می کردی چیز عجیبی می دیدی. در آن لحظات آخر چشم باز کرده فرمود: هر کس بین من و او خویشاوندی هست بگوئید بیاید همه را گرد من جمع کنید سفارشی دارم.
ادامه مطلبیک مهندس روسی تعدادی کارگر ایرانی را برای کار استخدام کرده بود، کارگران بنا به وظیفه شرعی وقت اذان که می شد برای خواندن نماز دست از کار می کشیدند.
یک روز مهندس به آنها اخطار کرد که اگر هنگام کار نماز بخوانند آخر ماه از حقوقشان کسر می شود. کسانی که ایمان ضعیف و سست داشتند از ترس کم شدن حقوقشان نماز را به آخر وقت می گذاردند امّا عدّه ای بدون ترس از کم شدن حقوقشان همچنان در اوّل وقت، نماز ظهر و عصرشان را می خواندند.
ادامه مطلبمردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در مسجد بخواند. لباس پوشید و راهی خانه خدا شد.
در راه مسجد، مرد زمین خورد و لباسهایش کثیف شد. او بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت.
مرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد و در همان نقطه مجدداً زمین خورد!
او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. یک بار دیگر لباسهایش را عوض کرد و راهی خانه خدا شد.
در راه مسجد، با مردی که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسید.
ادامه مطلباو از همان سنین کودکی به نماز اول وقت اهمیت می داد و فضیلت نماز اول وقت را با هیچ چیز دیگر عوض نمی کرد. در دوران جوانی که به ورزش کشتی می رفت روزی برای انجام مسابقات به اتفاق هم به سالن رفتیم. مسابقات فینال بود، در میان جمعیت به تماشا نشسته بودم که چند نفر از رقیبان با هم مبارزه کردند. نوبت به عباس [۱] رسید. چند بار نام او را برای مبارزه خواندند، امّا او نبود و حاضر نشد، تا اینکه دست رقیب او را به عنوان برنده مسابقه بالا بردند
ادامه مطلبابوعثمان مى گوید: من با سلمان فارسى زیر درختى نشسته بودم ، او شاخه خشکى را گرفت و تکان داد همه برگهایش فرو ریخت . آنگاه به من گفت : نمى پرسى چرا چنین کردم ؟
گفتم : چرا این کار را کردى ؟
در پاسخ گفت :یک وقت زیر درختى در محضر پیامبر (ص) نشسته بودم ، حضرت شاخه خشک درخت را گرفت و تکان داد تمام برگهایش فرو ریخت . سپس فرمود:سلمان ! سۆ ال نکردى چرا این کار را انجام دادم ؟
گفتم : منظورتان از این کار چه بود؟
فرمود: وقتى که مسلمان وضویش را به خوبى گرفت ، سپس نمازهاى پنچگانه را
بجا آورد، گناهان او فرو مى ریزد، همچنان که برگهاى این درخت فرو ریخت.
منبع :https://article.tebyan.net
جوانی نزد شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی آمد و گفت سه قفل در زندگی ام وجود دارد و سه کلید از شما می خواهم.
- قفل اول اینست که دوست دارم یک ازدواج سالم داشته باشم.
- قفل دوم اینکه دوست دارم کارم برکت داشته باشد.
- قفل سوم اینکه دوست دارم عاقبت بخیر شوم.
شیخ نخودکی فرمود:
ادامه مطلبروایت شده که روزى حضرت امیر علیه السّلام بر فراز منبر مسجد کوفه پس از حمد و ثناى الهى فرمود: اى مردم! گناهان سه قسمند، سپس ساکت شد، شخصى پرسید: یا على علیه السّلام فرمودى گناهان سه قسمند و ساکت شدى؟
فرمود:آرى مىخواستم آن را توضیح دهم ولى چیزى به ذهنم رسید، که فاصله بین کلام شد، آرى گناه سه قسم است: گناهى که آمرزیده مىگردد و گناهى که آمرزیده نمىگردد، و گناهى که هم صاحبش بیم دارد و هم امید، عرض شد برایمان آن را روشن کن؟
فرمود: آرى گناهى که در دنیا کیفرش را بنده مىبیند و خداوند بردبارتر از این است که دو بار بنده را کیفر دهد.
ادامه مطلبعلى بن ابى رافع مى گوید:
من نگهبان خزینه بیت المال حضرت على بن ابى طالب (علیه السلام ) بودم . در میان بیت المال گردن بند مروارید گران قیمتى وجود داشت که در جنگ بصره به غنیمت گرفته شده بود. دختر امیرالمؤمنین کسى را نزد من فرستاد و پیغام داد که شنیده ام در بیت المال گردن بند مرواریدى هست . من میل دارم آن را به عنوان امانت ، چند روزى به من بدهى تا در روز عید قربان خود را با آن آرایش دهم و پس از آن بازگردانم . من پیغام دادم به صورت مضمونه (که در صورت تلف به عهده گیرنده باشد) مى توانم به او بدهم . دختر آن حضرت نیز پذیرفت . من با این شرط به مدت سه روز گردن بند را به آن بانوى گرامى دادم .
ادامه مطلب
درباره این سایت